آخرين تكه را از داخل جعبه خارج كرد و در مشتش گرفت. با درخشش خاصي كه در چشمانش بود به سمت پيرمرد رفت و آخرين تكه را به او داد. پيرمرد سرش را بلند كرد و دخترك در لابه لاي آدم ها ناپديد شد. پيرمرد از روي صندلي شكسته اش بلند شد و به سمت پسركي كه در گوشه اي از خيابان مشغول واكس زدن بود، رفت و آخرين تكه را به او داد. پسرك سرش را بلند كرد و پيرمرد در لا به لاي آدم ها ناپديد شد. پسرك واكسي پس از تمام شدن كارش آخرين تكه بيسكويت را به دهان برد.. و در ميان انبوه آدم ها ناپديد شد.
آخرين تكه را از داخل جعبه خارج كرد و در مشتش گرفت. با درخشش خاصي كه در چشمانش بود به سمت پيرمرد رفت و آخرين تكه را به او داد. پيرمرد سرش را بلند كرد و دخترك در لابه لاي آدم ها ناپديد شد. پيرمرد از روي صندلي شكسته اش بلند شد و به سمت پسركي كه در گوشه اي از خيابان مشغول واكس زدن بود، رفت و آخرين تكه را به او داد. پسرك سرش را بلند كرد و پيرمرد در لا به لاي آدم ها ناپديد شد. پسرك واكسي پس از تمام شدن كارش آخرين تكه بيسكويت را به دهان برد.. و در ميان انبوه آدم ها ناپديد شد.